تولد یک سالگی و یک سال و دو ماهگی
دو هفته قبل از تولد علیا از ایران به برزیل برگشتم برگشت اصلی چند روز بعد از تولد علیا بود ولی دیگ تحمل دیدن مادرم در اون وضعیت را نداشتم با خودم برنامه ریختم که برگردم برزیل و دقیقا بعد از تولد حورا به ایران برگردم برنامه ریزی کرده بودم که یک تولد بزرگ را برای علیا بگیرم کلی چیز واسه تولدش اماده کرده بودم بخاطر اینکه روز تولدش مصادف شده بود در وسط هفته تصمیم گرفتم که جشن تولدش را اخر هفته بگیرم تا بتونیم شلوغتر بگیریم ولی دقیقا سه روز بعد روز تولد علیا و دو روز قبل از روز جشن تولد علیا مادرم را از دست دادم درست است که حال مادرم خیلی بد بود ولی باورم نمیشد وقتی که خبر فوت مادرم را بهم دادن گریه میکردم و روی شکمم میزدم چون احساس ...